قالب پرشین بلاگ


lonely
طومار گنده ی دل miss lone
نويسندگان

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم,

همان یک لحظه ی اول,

که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان

جهان را با همه زیبایی و زشتی

به روی یکدگر ویرانه می کردم!

 

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم,

که در همسایه ی صد ها گرسنه,چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم,

نخستین نعره ی مستانه را خاموش آن دم

بر لب پیمانه می کردم!

 

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم,

که می دیدم یکی عریان و لرزان,دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین,

زمین و آسمان را

واژگون,مستانه می کردم!

 

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم,

نه طاعت می پذیرفتم,

نه گوش از بهر استغفار این بیدادگر ها تیز کرده,

پاره پاره در کف زاهد نمایان,

سبحه(تسبیح) ی صددانه می کردم!

 

عچب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم,

برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان,

هزاران لیلی ناز آفرین را

کو به کو آواره و دیوانه می کردم!

 

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم,

به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان,

سراپای وجود بی وفا معشوق را,

پروانه می کردم!

 

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم,

بعرش کبریایی,با همه صبر خدایی,

تا که می دیدم عزیز نابجایی,ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد,

گردش این چرخ را,

وارونه,بی صبرانه می کردم!

 

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم,

که می دیدم مشوش عارف و عامی,ز برق فتنه ی این علم عالم سوز مردم کش,

بجز اندیشه ی عشق و وفا,معدوم هر فکری,

در این دنیای پر افسانه می کردم!

 

عجب صبری خدا دارد1

چرا من جای او باشم,

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب تماشای تمام زشت کاریها ی این مخلوق را دارد,

و گرنه من بجای او چو بودم,

یک نفس کی عادلانه سازشی,

با جاهل و فرزانه می کردم,

عجب صبری خدا دارد!عجب صبری خدا دارد!

 

 

 

 

 

 

 

[ جمعه 4 آذر 1390برچسب:, ] [ 13:37 ] [ miss lone ]

اگر خدا تو را به پرتگاه برد نترس

یا از پشت میگیردت

یا پرواز کردن را یادت می دهد...

 

[ جمعه 4 آذر 1390برچسب:, ] [ 12:33 ] [ miss lone ]

زندگی هر چه هست یک قصه است

قصه ای بی شروع و بی پایان

اول و آخرش که می میریم

گر چه راوی به ما امان بدهد!!!

[ جمعه 4 آذر 1390برچسب:, ] [ 12:7 ] [ miss lone ]

چند رباعی از حکیم عمر خیام...

__________________________________

در کارگه کوزه گری کردم رای

در پایه ی چرخ دیدم استاد به پای

می کرد دلیر کوزه را دسته وسر

از کله ی پادشاه و از دست گدای

__________________________________

آن قصر که با چرخ همی زد پهلو

بر درگه آن شهان نهادندی رو

دیدیم که بر کنگره اش فاخته ای(مرغی که آوازش کو کو ست)

بنشسته همی گفت که:کو کو کو کو؟!(کنایه و ایهام از شکوه فانی)

____________________________________

مرغی دیدم نشسته بر باره ی توس(اسب رام نشده)

در پیش نهاده کله ی کیکاووس

با کله همی گفت که افسوس افسوس

کو بانگ جرس ها و کجا ناله ی کوس؟

_____________________________________

هان کوزه گرا بپای(مواضب باش) اگر هشیاری

تا چند کنی بر گل مردم خواری

انگشت فریدون و کف کیخسرو

بر چرخ نهاده ای چه می پنداری؟

______________________________________

این کوزه که آبخواره ی مزدوریست

از دیده ی شاهی و دل دستوریست(وزیر)

هر کاسه ی می که بر کف مخموریست(خمار آلود ومست)

از عارض(چهره) مستی و لب مستوریست(معشوقه)

______________________________________

این کهنه رباط(کاروانسرا)را که عالم نام است

و آرامگه ابلق صبح و شام است

بزمیست که وامانده ی صد جمشید است

قصریست که تکیه گاه صد بهرام است

_______________________________________

 

 

 

[ جمعه 4 آذر 1390برچسب:, ] [ 11:40 ] [ miss lone ]

وصیت نامه

یادداشتی از شهید احمد رضا احدی

رتبه ی اول کنکور پزشکی سال 64

ساعتی قبل از شهادت

چه کسی می داند جنگ چیست؟چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟ چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن,یعنی آتش,یعنی گریز به هر جا,به جا که اینجا نباشد,یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم چه می کند؟دخترم کجاست؟به راستی ما کجای این سوال ها و جوابها قرار گرفته ایم؟

کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند از قصه ی دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و به رسم اجدادشان به گور سپردند...کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست؟چه کسی در هویزه جنگیده,کشته شده و در آنجا دفن گردیده؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند:نبرد تن وتانک!!!؟اصلا چه کسی می داند تانک چیست؟ چگونه سر 120 دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود؟

آیا می توانید این مسیءله را حل کنید؟؟؟:

گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله ی هزارمتری شلیک می شود و در مبدأ به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ می کند,حالا معلوم نملیید سر کجا افتاده است؟

کدام گریبان پاره می شود؟کدام کودک در انزوا و خلوت اشک می ریزد؟و کدام کدام....توانستید؟اگر نمی توانید این مسیءله را با کمی دقت بیشتر حل کنید:

هواپیمایی با یک ونیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین,ماشین لندکروزی را که با سرعت در جاده ی مهران-دهلران حرکت می نماید را مورد اصابت موشک قرار می دهد...اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود معلوم کنید کدام تن می سوزد؟کدام سر می پرد؟چگونه باید اجسام را از درون این آهن پاره ی له شده بیرون کشید؟ چگونه باید آنها را غسل داد؟چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟

چگونه می توانیم درها را به روی خود ببندیم و  چون موش در انبار کلمات کهنه ی کتاب لانه بگیریم؟کدام مسیءله را حل می کنی؟برای کدام امتحان درس می خوانی؟به چه امید نفس می کشی؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟از خیال؟از کتاب؟از لقب شاخ دکتر یا از آدامسی که مادرت هر روز در کیفت می گذارد؟ کدام اضطراب جانت را می خورد؟دیر رسیدن به اتوبوس؟دیر رسیدن سر کلاس؟نمره گرفتن؟دلت را به چه چیز بسته ای؟به مدرک؟به ماشین؟به قبول شدن در حوزه ی فوق دکترا؟صفایی ندارد ارسطو شدن,خوشا پر کشیدن,پرستو شدن.

آی پسرک دانشجو...به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است؟جوانی به خاک افتاده است؟

آی دخترک دانشجو...به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد را به اشک نشانده اند؟و آنان را زنده به گور کرده اند؟

هیچ می دانستی؟...حتما نه...!!!هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می خورند به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده ی کودکی را تر کنی؟و آنگاه که قطره ای نم یافتی,با امید های فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگر آب نمی نوشد...

اما تو اگر قاسم نیستی,اگر علی اکبر نیستی,اگر جعفر و عبدا... نیستی,لا اقل حرمله مباش که خدا هدیه ی حسین را پذیرفت و خون علی اکبر را به زمین پس نداد.

من نمی دانم فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد...پس بیایید حرمله مباشیم...

پ.ن:آقا برداشت آزاده...هر جور دوست دارین نظر بدین و هر برداشتی دلتون می خواد داشته باشین...

البته رو من که به مقدار نسبتا زیادی تاثیر گذاشت و نظرمو تا حدودی عوض کرد...البته فقط و فقط تو این زمینه... گفته باشم...

 

[ جمعه 4 آذر 1390برچسب:, ] [ 10:15 ] [ miss lone ]

اگر باور کنیم روح سبز رویش را

بهانه کردن گلدان تنگ بی معناست...

[ پنج شنبه 3 آذر 1390برچسب:, ] [ 20:36 ] [ miss lone ]

من از تمامیت عرضی یک عشق سخن می گفتم

بر فراز ویرانه های قلبم,ویرانه هایی حاصل از

تهاجم ناگهانی چشمانت

و چه کودکانه دروغ می گفتم که

شهر در امن و امان است!!!

[ پنج شنبه 3 آذر 1390برچسب:, ] [ 20:16 ] [ miss lone ]

آبادی میخانه ز ویرانی ماست

                                     جمعیت کفر از پریشانی ماست

اسلام به ذات خود ندارد عیبی

                                     هر عیب که هست در مسلمانی ماست

[ پنج شنبه 3 آذر 1390برچسب:, ] [ 19:42 ] [ miss lone ]

گفتم:تو شیرین منی!

گفتا:تو فرهادی مگر؟

گفتم:خرابت می شوم!

گفتا:تو آبادی مگر؟

گفتم:ندادی دل به من!

گفتا:تو جان داری مگر؟

گفتم:ز کویت می روم!

گفتا:تو آزادی مگر؟

گفتم:فراموشم مکن!

گفتا:تو در یادی مگر؟

[ پنج شنبه 3 آذر 1390برچسب:, ] [ 19:31 ] [ miss lone ]

مادرم زان سوی دنیا رو به من هر روز می گفت

                                                             می روی و می رود از یاد تو در شهر آهن بوی گندم

[ پنج شنبه 3 آذر 1390برچسب:, ] [ 18:57 ] [ miss lone ]

«تصمیم هر فرد برای شاد بودن,سهم او را از شادمانی تعیین می کند.»        (ابراهام لینکن)                                 اگر در مورد شادمانی فکر کنید,همان را از آن خود خواهید کرد.هر اندازه که در مورد چیزی فکر کنید, همان را نصیب خود میکنید.انسانها دنیای خود را با اندیشه های شان می سازند.بیماری افسردگی گریبان گیر افراد زیادی شده و این افراد امید خود را نسبت به همه چیز و همه کس از دست داده اند.ریشه ی این بیماری از آنجا نشأت می گیرد که اگر فردی به مشکلی بر می خوردسریعا عقب می کشد و دایم به آن مشکل فکر می کنند.این نوع تفکر از نوع تفکر ناقص است. نباید درباره ی آن مشکل فکر کرد,با این کار به هیچ نتیجه ای نمیرسید,بلکه افکار منفی دیگری را به ذهن فرا می خوانید و مشکل کوچک شما بزرگ و بزرگتر می شود و خود را شکست خورده می دانید.

و ریشه ی مشکلات بزرگ در همان ابتدای کار حل نشده باقی می ماند.پس همیشه باید به راه حل اندیشید و هیچ گاه عقب نشینی نکنید و در برابر مشکلات با سماجت به مبارزه برخیزید.

اندیشه نه تنها درباره مشکلات بلکه درباره ی شخصیت خود نیز صدق می کند.اگر خود را فردی ضعیف و کوچک بدانید که هیچ کاری نمی تواند انجام دهد و هیچ سودی ندارد فرض کنید,در نزد دیگران هم فردی با همین ضعف ها و نقص ها خواهید بود. پس از همین حالا و از خود شروع کنید.درباره ی خود فکر کنید,اینکه چه کسی هستید,در این دنیا چه میخواهید, می خواهید چه بکنید,به کجا برسید,نحوه ی رفتار خود با دیگران, اصلاح رفتار خود و...فکر کنید. باید از منفی گرایی و داوری در مورد دیگران دست بکشید,زیرا این دو انرژی زیادی را از شما می گیرد.افکار منفی خود را با افکار مثبت عوض کنید,یعنی آنها را بر عکس کنید و به آنها ایمان داشته باشید.به جای نمی شود ها بگویید:می شود,به جای نمی توانم بگویید می توانم,به جای چون,چرا و دلیل تراشی عمل کنید.با تغییر افکار خود یقین داشته باشیدکه محیط اطراف شما هم عوض می شود.

 

 

[ دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:, ] [ 16:31 ] [ miss lone ]

the world is very pretty

if you see it carefully

if you change your word

change your world

[ دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:, ] [ 13:16 ] [ miss lone ]

نظر بدیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییین

وگرنه دیگه میرم هااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

این یه تهدید بزرگه...

اون نظرسنجی هم دکوری نیس به خدا

میرم هاااااااااااااااااااا....

[ یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:, ] [ 20:22 ] [ miss lone ]

سپیده که سر بزند

در این بیشه زار خزان زده

شاید گلی بروید

شبیه آنچه در بهار بوییدی

پس

به نام زندگی هرگز مگو هرگز!!!

[ شنبه 28 آبان 1390برچسب:, ] [ 13:34 ] [ miss lone ]

ای بابا...

چرا هیشکی تو این نظر سنجی شرکت نمیکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خب لابد واسم مهمه دیگه...

جون من شرکت کنین...

و گرنه دلم میشکنه...

[ جمعه 27 آبان 1390برچسب:, ] [ 14:32 ] [ miss lone ]

بر ماسه ها نوشتم

دریای هستی من

از عشق توست سرشار

این را به یاد بسپار

بر ماسه ها نوشتی

ای همزبان دیرین

این آرزوی پاکیست

اما به باد بسپار...

پ.ن:امیدوارم هیچ وقت هیچ کس اینجور جوابی از عشقش نگیره...

 

 

[ چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:, ] [ 22:6 ] [ miss lone ]

خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان

اما به قدر فهم تو کوچک می شود

و به قدر نیاز تو فرود می آید

و به قدر آرزوی تو گسترده می شود

و به قدر ایمان تو کار گشا می شود

یتیمان را پدر می شود و مادر

محتاجان برادری را برادر می شود

عقیمان را طفل می شود

نا امیدان را امید می شود

گم گشتگان را راه می شود

در تاریکی ماندگان را نور می شود

رزمندگان را شمشیر می شود

پیران را عصا می شود

محتاجان به عشق را عشق می شود

خداوند همه چیز می شود همه کس را...

به شرط اعتقاد

به شرط پاکدلی,به شرط طهارت روح

به شرط پرهیز از معامله با ابلیس...

بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا

و مغز هایتان را از هر اندیشه ی خلاف

و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک

و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار

و بپرهیزید از ناجوانمردی ها,ناراستی ها و نامردی ها...

چنین کنید

تا ببینید خداوند چگونه بر سر سفره ی شما...

با تکه ای نان می نشیند

در دکان شما ترازوهایتان را میزان می کند

و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند....

مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟!...

 

[ چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:, ] [ 20:36 ] [ miss lone ]

من به اندازه ی یک غنچه دلم میگیرد

و دلم میخواهد

که تمامیت تنهایی خود را

بسپارم به نسیم

چه کسی دست احساس مرا میگیرد؟

[ چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:, ] [ 20:28 ] [ miss lone ]

من مضطرب و دل نگران

به تو گفتم که پر از تشویشم

چه شود آخر کار؟

و تو گفتی که خدا هست کریم

پاسخی نرم و لطیف

که به من داد یه آرامش شیرین و عجیب!

[ چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:, ] [ 20:18 ] [ miss lone ]

ای بابا....

گفتن کره ای ها خوشگلن...

ولی آخه دیگه اینجوری که باز شدن مثل این آمریکایی های عقده ای که....

یکی نیس بگه آخه شما که اینقد خوشگلین چرا قیافه هاتونو اینجوری میکنین آخه؟؟

آدم وحشت می کنه...

باز emo ها یکم نانازن...

اینا که...

 

[ چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:, ] [ 18:17 ] [ miss lone ]

آخه واقعا چرا ما آدما اینجوری ایم؟؟

اصلا چرا ما آدمیم؟؟؟

وقتی تابستونه همش دلمون هوای زمستونو پاییزو میکنه...

الانم که...

می بینین دیگه...

واقعا قدر هیچ چیزی رو نمیدونیم...

مثل الان که هیچ کس قدر miss lone رو نمیدونه...

ولی وقتی رفتم کل دنیا تو کفم میمونن...

اگه یه هفته عزای عمومی تو جهان اعلام نشد من miss lone نیستم...(چه اعتماد به نفس کاذبی دارم...)

الانم چند تا عکس که خودم تو تابستون گرفتم میذارم تا همه تون تو کف تابستون بمونین...

(البته چند تاشو تو بهار گرفتم)

دلم تنگ شده خب

 

[ چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:, ] [ 17:35 ] [ miss lone ]

خدایا!

پناه می برم به تو از دستهایی که سردند

و شب هایی که بی ستاره

و از بی عشقی

که تو مرا ذره ذره از عشق آفریدی...

[ سه شنبه 24 آبان 1390برچسب:, ] [ 17:3 ] [ miss lone ]

پیش از من و تو بسیار

بودند و نقش بستند 

دیوار زندگی را

زین گونه یادگاران

این نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند

تا در زمانه باقیست

آواز باد و باران...

[ سه شنبه 24 آبان 1390برچسب:, ] [ 16:54 ] [ miss lone ]

از پس شیشه عینک, استاد

سرزنش وار به من می نگرد

باز در چهره ی من میخواند

که چه ها در دل من می گذرد

می کند مطلب خود را دنبال

بچه ها, عشق گناه است,گناه!...

[ سه شنبه 24 آبان 1390برچسب:, ] [ 12:30 ] [ miss lone ]

خداوندا!

تو می دانی که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است

چه رنجی میکشد آن کس که انسان است

و از احساس سرشار است...

 

[ سه شنبه 24 آبان 1390برچسب:, ] [ 12:18 ] [ miss lone ]

در گذرگاه زمان

خیمه شب بازی دهر با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد

عشق ها می میرند

رنگ ها رنگ دگر میگیرند

و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ

دست ناخورده به جا می مانند!!!

[ سه شنبه 24 آبان 1390برچسب:, ] [ 11:57 ] [ miss lone ]

ترس از عشق,ترس از زندگی است

و آنان که از عشق میگریزند

مردگانی بیش نیستند....

[ سه شنبه 24 آبان 1390برچسب:, ] [ 11:15 ] [ miss lone ]

بعضی وقتا آدم وجود یه چیزیو تو قلبش حس میکنه...

که از همه سنگین تره...

که اگه همین حس متقابلا تو قلب یکی دیگه باشه...

اون حس واسه ما تبدیل میشه به یه امید بزرگ...

میتونه حصار زمانو بشکنه....

و میتونه آدمو تا آخرین مرز های بهشت زمینی ببره...

اما اگه اون حس تنها باشه تو قلبمون...

و هیچ سیگنالی از قلب های اطراف دریافت نکنه...

یا خالص و پاک نباشه

واسه ما یه غم بزرگ میشه...

یه بار سنگین

قلبمون میشه مثل یه قفس...

که توش پرنده ای رو زندانی کردیم که مال ما نیس...

این به ما یه احساس بد میده...

پس در قفستونو باز کنین...

تا پرنده پر بکشه و بره...

اگه اون خودش برگشت...

بدونین که اون مال شما بوده و هست...

و شما میتونین با هم شروع کنین زندگی رو که توش دو نفر تو قلب همن...

اما اگه برنگشت بدونین که اون مال شما نبوده و نیس...

جهان هستی هیچ وقت به ما دروغ نمیگه...

بیاین دعا کنیم واسه ی همه ی کسایی که منتظر یه سیگنالن...

 

 

 

[ سه شنبه 24 آبان 1390برچسب:, ] [ 9:17 ] [ miss lone ]

دلتنگی های من وقتی به پایان می رسند که

بهشت گمشده ام از آسمان فرو بیاید

و اتاقم از عطر یاس های سپید پر شود

آن روز

آنقدر بزرگ می شوم

که در این جامه های تنگ زمینی نمی گنجم

تو همان بهشت گمشده ای

که عطر هزاران یاس سپید را در خودت پنهان داری

پس بیا که دلتنگی هایم تمام و لباس هایم تنگ شوند....

[ سه شنبه 24 آبان 1390برچسب:, ] [ 8:57 ] [ miss lone ]

پ.ن:نی نی ها...دیکتاتور های امروز جهاااااااااااااااان.....

[ شنبه 21 آبان 1390برچسب:, ] [ 19:12 ] [ miss lone ]

من تمام هستی ام را در نبرد سرنوشت آتش زدم....

دستم فقط از روی عادت مینویسد....                                                   

بی شما هر لحظه ام تکراری ست....

[ جمعه 20 آبان 1390برچسب:, ] [ 11:3 ] [ miss lone ]

مهم نیست

دریا باشی

یا گودال کوچکی از آب

زلال که باشی آسمان در تو پیداست...

[ جمعه 19 آبان 1390برچسب:, ] [ 23:3 ] [ miss lone ]

  چند روزه که مغزmiss lone با یه مشکل بزرگ مواجه شده و هنگیده(ممکنه مغزش بمیره)
 یه چیزایی هست که هیچ دلیلی نداره و من اسمشونو گذاشتم ننگ زمونه...
شایدم مغز من پتانسیل فهمیدن علتشو نداره...
اینجا هفتاشو میگم هر کی علتشو میدونست بی زحمت به منم بگه(خدا خیرش بده) 

1-مامان و باباهای محترمه همیشه موقع تعریف خاطراتشون میگن ما شاگرد اول کلاس بودیم... مشکل miss lone:اگه جامعه ی قدیم اینهمه شاگرد اول داشته پ چرا ما هنوز جهان سومی ایم... اونوقت که دیگه باید تو جهان اول می بودیم که دیگه...خب پ چرا چیزیو میگن که حتی ... هم   باور نمیکنه؟ به قول شاعره ی محترم-miss lone-:مگر ما را ... می پندارند؟؟

2-چرا همه ی همه ی همه ی ایرانی ها می نالن از فقر فرهنگی جامعه و جهان سومی بودن ایران...اما خودشون یا می رن خارج یا مثل بقیه ی مردم زندگی میکنن؟ خب پ چرا هیچ کس نمیمونه که ایرانو بسازه؟همه فقط بلدن سنگ بقیه ی کشورا رو به سینهبزنن پ...

3-چرا جوراب آقایون همیشه بو میده؟؟؟مگه جنس پاهاشون فرق داره؟ 

4-فلسفه ی کینه ی مادرشوهر و خواهرشوهر با عروس(یا بلعکس) چیه خب؟؟؟ مگه خودشون اول ok رو ندادن یا عروسه رو انتخاب نکردن؟؟به سلیقه ی خودشون یا پسرشون ایراد میگیرن؟خب آقا پسرشونم خودشون بزرگ کردن که سلیقش اینه دیگه...

5-چرا همه ی مغازه ها پول خرد ندارن؟؟؟پ این پول خرد های بانک مرکزی کجا میره پ؟ اگه تو قلّک هم بره که بالاخره یکی قلکشو میشکنه خب....پ کجا میرن؟

6-چرا همه ی دختر و پسرا با جنس مخالف شدیدا دشمنی دارن و مثلا میگن....(شعار در این زمینه زیاده ولی بهتره نگم...) ولی در پس پرده هر کدوم یه یاری دارن و دلداری؟؟؟همینه که میگن:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند/چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس/توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟

7-چرا هیشکی نظر نمیده؟؟؟بابا مگه کیبوردشون خراب میشه؟؟؟مگه دستاشون درد میگیره؟؟؟خب این نویسنده های وبلاگا گناه دارن....اونوقت سر پل صراط ازشون نمیگذرن ها....

پ.ن:شما نظر بدین لطفا،من آسمونو میگیرم که زمین نیاد

 

 

 

 

 

[ پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:, ] [ 8:8 ] [ miss lone ]

کجاست بام بلندی و نردبان بلندی

که برشود و بماند بلند بر سر دنیا

و برشویم و بمانیم بلند بر سر آن

و

نعره برآریم

هوای باغ نکردیم و فصل باغ گذشت...

[ پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:, ] [ 7:22 ] [ miss lone ]

تصور کنید که یک روز صبح در سرزمینی چشم از خواب می گشایید که تقریبا کلیه ی ساکنان آن انسانهایی غول پیکر هستند.

در آغاز بدون تردید وحشت می کنید و هر گاه خطایی از شما سر میزند,نعره های گوش خراش آنها و احساس دلهره ی آزار دهنده ی شما تا مدتها در خاطرتان به جا می ماند...پس از چندی متوجه می شوید که بسیاری از این غول ها مهربان و صمیمی به نظر میرسند و مخصوصا یکی از این غول هل علاقه ی خاصی به امنیت و سلامت شما دارد...

سپس تصور کنید که یک روز,بدن هیچ دلیلی,آن غولی که شما کاملا به او اعتماد کرده اید که صمیمی و مهربان است, سر شما فریاد میزند,شما را تهدید میکند و حتی شما را کتک می زند.

پس از این ماجرا دیگر چگونه میتوانید در سرزمین غول ها احساس امنیت کنید؟؟؟پس باید قوانین و مقرراتی وجود داشته باشد که شما پس از آموختن آنها بتوانید به حیات خود ادامه دهید...

در یکی از این روزها چند ادم کوچولوی دیگر می بینید.آنها ظاهرا مثل شما هستند و همراه آنها بلافاصله احساس امنیت بیشتری می کنید.بعضی از آنها اظهار میکنند که قوانین این سرزمین را می دانند و آنها را با شما در میان می گذارند.

شناختی که شما با مشاهده ی غول ها به دست آورده اید و گوش کردن به کلمات شیوای آدم کوچولوها دست به دست هم داده و باعث می شوند که شما آرام آرام بفهمید که چه کارهایی را باید و چه کارهایی را نباید انجام دهید تا در امان باشید!!!!!

انچه می گویند انجام دهید.خب,با کنار آمدن با افراد راحت تر می توان پیشرفت کرد.گریه نکنید,خوب درس بخوانید, کار پیدا کنید.ازدواج کنید و صاحب فرزند شوید تا در دوران کهولت از شما حمایت کنند.

هر چه جثه ی کوچولوی شما بزرگتر می شود (بدون تردید از غذاهایی می خورید که در سرزمین غول ها تهیه می شوند),فهرست کارهایی که باید انجام دهید بیشتر می شود و ناگهان به خود می آیید و میبینید که اصلا غولی در اطراف شما وجود ندارد...

و عاقبت یک روز چشم از خواب می گشایید و می بینید که یک انسان کوچولو در کنار شماست و چشم به بالا دوخته و به شما خیره شده است.او در سرزمین غولها چشم از خواب گشوده است و چون او را دوست دارید شروع میکنید تا آنچه را که آموخته اید که چگونه در این سرزمین باید زندگی کرد را به او آموختن.و بدین ترتیب این چرخه ادامه پیدا میکند....

[ چهار شنبه 18 آبان 1390برچسب:, ] [ 14:11 ] [ miss lone ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

این وبلاگ یه جای کوچیکه واسه پرحرفی های یه قلب گنده... این که دیگه توضیح نمیخواد که...
آرشيو مطالب
امکانات وب

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 62
بازدید ماه : 74
بازدید کل : 40137
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 32
تعداد آنلاین : 1


Kim Hyun Joong - Kiss Kiss
مرجع کد آهنگ : ميهن کد